کد مطلب:102413 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:495

علی در برابر مسوولیت زمامداری











تا یك هفته پس از كشته شدن عثمان، حكومت شهر مدینه در دست شورشیان بود و در تمام این مدت خشم و شور و عصبیت و كین خواهی بر آنان حاكم بود، سران و رهبران شورشی برای یافتن خلیفه ای هر دری را می كوبیدند، لیكن اوضاع چنان آشفته و نابسامان بود كه هیچ كس جرات پذیرش چنین مسوولیت سنگین و بار گرانی را نداشت، بسیاری از بزرگان آن روزگار، اگر چه آرزوی خلافت و امارت مومنان را در سر داشتند، لیكن در برابر ملاحظاتی شانه از زیر بار خالی می كردند، تا اینكه پس از یك هفته ی پر شر و شور، ناگهان به یاد علی (ع) افتادند و چون آبهای نگه داشته شده در پس سدی استوار، پس از شكسته شدن سدی به سوی خانه ی علی (ع) روان گردیدند و با پافشاری بسیار از او خواستند خلافت پس از عثمان را بپذیرند. علی (ع) سرانجام كار را به روشنی می دید و آینده ی اجتماعی آن مردم را چنین برایشان ترسیم كرد:

«دعونی و التمسوا غیری، فانا مستقبلون امرا له وجوه و الوان، لا تقوم له القلوب و لا تثبت علیه العقول. و ان الافاق قد اغامت و المحجه قد تنكرت.»[1].

[صفحه 118]

مرا به خود واگذارید و دست به دامان دیگری شوید، زیرا ما روی به سوی امری گذاشته ایم كه رویها و رنگهای گوناگون دارد، نه دلها برای آن بر پای می ایستند و نه خردها بر روی آن استوار و پابرجا می مانند، افقهای شرائط و اوضاع اجتماع كران تا كران تیره و تار شده اند و راه روشن دین با آشوبها و عوامل دیگر ناشناس گردیده اند.

آری، امیرالمومنین چنین اوضاع آشفته ای را از پیش به شورشیان نشان داده بود و بدانان گفته بود كه در نتیجه ی این آشوب چنان حق و باطل در هم می آمیزند كه هرگز كسی نمی تواند با استواری و پایداری به سوی حق گراید و باطل را بزداید، لیكن مردم همچنان بر پافشاری خود افزودند و جز او به دیگری رضا نمی دادند. تا اینكه امیرالمومنین گفت:

«و اعلموا انی ان اجبتكم، ركبت بكم ما اعلم و لم اصغ الی قول القائل و عتب العاتب و ان تركتمونی فانا كاحدكم و لعلی اسمعكم و اطوعكم لمن ولیتموه امركم و انا لكم وزیرا خیر لكم منی امیرا!»[2].

[صفحه 119]

و بدانید كه اگر من در خواستتان را پذیرفتم، شما را بدان سویی می برم كه خود می دانم و در این راه نه گفتار گوینده ای را به گوش می كنم و نه از سرزنش كسی بیم دارم و اگر دست از من بدارید همچون یكی از خودتان هستم و چه بسا در برابر كسی كه جهت سرپرستی خود برمی گزینید از همه ی شما شنواتر و فرمانبردارتر نیز باشم و من وزیر و مشاورتان باشم بهتر از آن است كه امیرتان!

و پیوسته بر اصرار خود ادامه دادند و به كسی جز علی (ع) رضا ندادند و همه ی شرایط او را، در آن لحظه ی بحرانی و در آن تنگنا، پذیرا شدند، به گونه ای كه حجت بر امام تمام شد و راهی جز پذیرش این درخواست نداشت، چنانكه خود گوید:

«اما والذی فلق الحبه و برا النسمه، لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر و ما اخذ الله علی العلماء الا یقاروا عل كظه ظالم و لا سغب مظلوم، لا لقیت حبلها علی غاربها و لسقیت آخرها بكاس اولها و لا لفیتم دنیاكم هذه ازهد عندی من عفطه عنز!»[3].

[صفحه 120]

هان بدانید! سوگند بدان كس كه دانه را شكافت و جان را آفرید اگر مردم گرد مرا نگرفته بودند و با پیدا شدن یار و یاور حجت بر پای نمی شد و اگر خدا بر عهده ی دانشمندان آگاه این پیمان را نگذاشته بود كه در برابر پر خوری بیش از اندازه ی ستمگران و گرسنگی و بی بهره ماندن ستم رسیدگان آرام نگیرند، بیگمان افسار مركب سرپرستی شما را بار دیگر بر گردنش انداخته رهایش می كردم و پایان آنرا با همان جام آغازین آب می دادم و مرا نیك شناخته اید كه این جهان شما در چشم من از آب بینی بزی هم كم ارزش تر است!

مردم از شادمانی پر در آوردند و برای پیمان بستن با علی (ع) به سویش تاختند، لیكن علی (ع) نپذیرفت و گفت، بیعت با من شایسته است كه در برابر همگان و بامداد فردا در مسجد انجام گیرد.

امام می خواست مردم بروند و شب را با آرامش در این امر مهم و بزرگ بیندیشند و درباره ی سخنان و شرایط او نیز با آگاهی بنگرند، تا اگر درخواستشان از روی احساس و عاطفه و شتابزدگی و نسنجیده بوده است، در این فرصت به خود آیند و فردا بیعت نكنند، یا اگر همچنان بر روی خواست خود ایستاده اند با آگاهی و اندیشه ای روشن و آهنگی استوار باشد.

[صفحه 121]

مردم ستم زده و بی بهره از نعمتهای خدایی و حقیقت شناسانی كه می دیدند پس از گذشت بیست و پنج سال، اكنون نزدیك است حق به حقدار رسد و سرنوشت اداره ی مردم و مكتب به دست كسی افتد كه جز راه خدا نمی پوید و تنها خوشنودی پروردگار را، در هر كاری و گامی، می جوید، در آن شب خواب به چشمانشان راه نیافت، نگران بودند مبادا خناسان و در گره دمندگان مردم را بار دیگر از راه درستی كه در پیش گرفته اند بگردانند و به كژ راهه اندازند.

زراندوزان، مقام پرستان، دو رویان كینه توز و فرصت طلبان هم در آن شب به خواب نرفتند و آرام نگرفتند، زیرا علی را به خوبی می شناختند و می دانستند كه برای اجرای حق و بازگردانیدن حقوق مردم ستمدیده اندك گذشتی ندارد و هیچ ملاحظه ای نسبت به كسی یا چیزی، جز انجام وظیفه و زنده كردن دین اسلام و سنت پیامبر و بازگردانیدن مردم به سوی قرآن در او نیست.

هنوز خورشید از افق خاور سر برنیاورده بود كه مردم از هر سویی به سوی مسجد روانه شدند، كوچه های مدینه به صورت جویهای بیشماری درآمدند كه جمعیت مشتاق و بیتاب را به سوی دریای مسجد النبی می بردند. مسجد چنان از جمیعت پر شد كه جای سوزن انداختن نبود، كوچه های اطراف نیز مردم را در خود جای داد، زنان و دختركان، در پشت بامها در این جشن عمومی و بازگشت حق شركت داشتند و پیران و بیماران در پشت سر جمعیت با شیفتگی در تلاش بودند خود را به امام برسانند.

امیرالمومنین در وصف این جمعیت می گوید:

«و بسطتم یدی فكففتها و مدد تموها فقبضتها، ثم تداككتم علی تداك الابل الهیم علی حیاضها یوم وردها، حتی انقطعت النعل و سقط الرداء و وطی ء الضعیف و بلغ من سرور الناس ببیعتهم ایای ان ابتهج بها الصغیر و هدج الیها الكبیر و تحامل نحوها العلیل و حسرت الیها

[صفحه 122]

الكعاب.»[4].

دستم را برای بیعت كردن گشودید و آن را پس كشیدم و دست خود را به سوی من دراز كردید و من دست خود را بستم و نپذیرفتم، سرانجام چنان به سوی من هجوم آوردید كه شتر تشنه روز آب خوردن به سوی جایگاه آب هجوم می آورد، بطوری كه كفش از پاها كنده شد و عبا از دوشها افتاد و ناتوان زیر پاها لگد شد و شادی مردم از بیعت خود با من به جایی رسید كه خردسال از خرمی و شادمانی پر كشید و سالمند لنگان خود را بدان سوی كشانید و بیمار تلاش كرد با رنج و ناخوشی خود را برساند و دختران نوجوان پرده از روی برگرفتند.

[صفحه 123]

مردم همه ی امید و آرمانهای خود را در علی (ع) می دیدند و می دانستند كه امام بر حق او است و «حق در همه حال با او است و او از حق جدا ناشدنی است.»[5].

آری تنها شب پرگان تیرگی پرست چشم دیدن خورشید را ندارند و در پرده ی تاریك شب به پرواز درمی آیند.

[صفحه 125]


صفحه 118، 119، 120، 121، 122، 123، 125.








    1. نهج البلاغه، از كلام 92.
    2. نهج البلاغه، از كلام 92.
    3. نهج البلاغه، از خطبه ی 3 معروف به شقشقیه.
    4. نهج البلاغه، از كلام 229.
    5. مفهوم و منطوق گفته ی رسول خدا (ص) درباره ی علی (ع).